داستان



 

 

روزی روزگاری قصری زیبا بود که در ان همه زندگی می کردند شب شده بود سرباز ها برای گشت زنی به جنگل رفته بودند که یکی از ان سربازها دختری را وست جنگل پیدا می کند جلوتر که رفت ازدختر پرسید تو وسط جنگ چیکار میکنی اونم

 

ادامه داستان در ادامه مطلب


داستان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Zaynektt2px Zuhause گالری گندم Sarah نگین بلاگ مهدویون سایت رسمی سیبمو فایل آکادمی زبان اکسیتو مهارت های نرم SOFT SKILLS